loading...

واژبلاگ - وبلاگ شاعران

آرشیو شعر ایران و جهان

بازدید : 5
سه شنبه 10 خرداد 1401 زمان : 11:07


خواهم چو راز پنهان، از من اثر نباشد
تا از نبود و بودم، کس را خبر نباشد
خواهم که آتش افتد، در شهر آشنایی
وز ننگ ِ آشنایان، بر جا اثر نباشد
گوری بده، خدایا! زندان پیکر من
تا از بهانه جویی، دل دربدر نباشد
پایم چو پایه ی رز، یارب شکسته بهتر
تا از حریم خویشم، بیرون گذر نباشد
پیمانه ی تنم را، بشکن که بر لب من
لب های باده نوشان، شب تا سحر نباشد
چون موج از آن سزایم این سرشکستگی شد
کز صخره های تهمت، دل را حذر نباشد
در شام ِ غم که گردد، همراز و همدم من؟
اشکم اگر نریزد، آهم اگر نباشد
سیمین! منال کاینجا، چون شاخ گل نروید
چون دانه هر که چندی خاکش به سر نباشد


***


بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم
دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب
در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم
می میرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگربار بمیرم
تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بودم
بگذار بدانگونه وفاداربمیرم

برچسب ها شعر ,
بازدید : 7
يکشنبه 8 خرداد 1401 زمان : 12:26


پشه‌ی کوچک
دیگر نیست.
دنیایی کشته‌شد
و کوشش میلیون‌ها سال
به هیچ گرایید.

بیژن جلالی

********************

در آب‌های تاریکی
گام برمی‌دارم
و چند ستاره را که
این‌جا و آن‌جا افتاده‌است
برمی‌دارم.

بیژن جلالی

********************

حرف آخر را
برگی می‌گوید
که چرخ‌زنان
به زمین می‌افتد.

بیژن جلالی


********************

یک باغ زیبا
چون چهره‌ای‌ست زیبا
که در آن
امکان هزاران خوشبختی هست.

بیژن جلالی


********************

چرا نگویم
که گنجشک‌ها
مثل قطره‌های باران
از بالا می‌آمدند
و روی زمین
می‌نشستند.

بیژن جلالی


********************

در سکوت من
کوه‌ها به صدا درآمدند
و نام خود را بر من
فروخواندند
و دریا
به زبان من
سخن گفت
مرغان
آهنگ دل مرا
سردادند
و خاک چون مادری
بر گام‌های من آفرین گفت
و آسمان نگاه مرا
در خود پذیرفت.

بیژن جلالی


********************

شاعر
چون کبوتری است
که با بال‌های سفید خود
بر تاریکی‌های جهان پرواز می‌کند.
و گاه می‌پندارد
که ستارگان را
بر بال‌های خود نگه داشته‌است.
وگاه می‌پندارد
که زمین را
به همراه خود
به‌سوی آسمان‌ها می‌برد.

بیژن جلالی


********************

ما تا حیوانات را می‌دریم
و می‌خوریم
یکدیگر را نیز خواهیم‌خورد.

بیژن جلالی


********************

کاش
پرنده‌ای بودم
و فضای بین شاخ و برگ‌ها
مال من بود
و آبی آسمان
در ته چشم‌هایم می‌رقصید
و باد
از سنگینی تن من می‌کاست.
کاش پرنده‌ای بودم
و شاخ و برگ درختان
مرا از زمین جدا می‌کردند.

بیژن جلالی


********************

رنگ ساختمان همسایه‌ی روبه‌رو
سفید است
و هنگام دمیدن صبح نور آبی‌رنگی
روی آن می‌افتد
و من شاخ‌وبرگ‌های درختان حیاط را
که هنوز سیاه‌رنگ هستند
روی سینه‌ی آسمان آبی‌رنگی می‌پندارم
که همان دیوار سفید همسایه است.

بیژن جلالی


********************

فقط به گرسنگی
و تشنگی بیاندیشیم
چون سوسمار یا سموری
و در زمان ساکن خود
تنهایی خود را در جان
تجربه کنیم.

بیژن جلالی


********************

ای درختان
آن‌گاه که شب می‌شود
کجا می‌روید؟
شاید به دنیای خواب من پناه می‌آورید.
و شاید بر بال‌های فرشته‌ی شب
از خود و از دنیا
دور می‌شوید
و صبح‌گاهان در آغوش خورشید
به جهان نور
بازمی‌گردید.

بیژن جلالی


********************

گوییا که کلامت
صخره‌ای است
یا دریایی است
و گل‌ها روییده است بر آن
و ماهیان در دریا شناورند.
گوییا کلامت
باد است در شاخ‌وبرگ درختان
و پرندگان در آن
پرواز می‌کنند.
گوییا کلامت جهان است
یا آینه‌ای است
که جهان را در آن می‌نگریم.

بیژن جلالی


********************

برچسب ها شعر ,
بازدید : 5
يکشنبه 8 خرداد 1401 زمان : 12:25

بالا را دیگر نگاه نمی‌کنم
سنگ‌ریزه‌ها را تماشا می‌کنم
تا شاید دوستی بیابم.

بیژن جلالی


********************

لوکوموتیو را خاموش کرده‌ام
قطار ایستاده
و من مدت‌هاست منظره‌ی اطراف را تماشا می‌کنم.

بیژن جلالی


********************

صبح زود
یک سار با پروبال سیاهش
نشست کف باغچه.
دیدم هنوز لباس سیاه دیشب را
به تن دارد.

بیژن جلالی


********************

رود
شب‌ها نمی‌خوابد
همچنان بیدار است
و همچنان زمزمه می‌کند.

بیژن جلالی


********************

می خواهم در پوست حیوانات
بخزم
و دنیا را از چشم آن‌ها
بنگرم.
شاید معنایی را بیابم
به وسعت اندوه خود.

بیژن جلالی


********************

گربه‌ها کتاب‌هایم را
به هم می‌ریزند
و می‌بینم گربه‌هایم را
از کتاب‌هایم
بیشتر دوست دارم.

بیژن جلالی


********************

کلاغ‌ها
در این تنگ غروب
روی درخت‌های بلند چنار می‌نشینند.
(و گاه دسته‌جمعی بلند می‌شوند و چرخ می‌خورند
و دوباره بر درخت‌ها فرود می‌آیند.)
گویی کلاغ‌ها
میوه‌های درخت چنار هستند.
و شاید درخت چنار نیز
از اینکه در تنگ غروب
تا سحرگاه
بارور شده‌است
احساس غرور
و سرافرازی می‌کند.

بیژن جلالی


********************

گربه‌ی سیاهم را که ناز می‌کردم
گفتم:«سیا خنده‌دار شده»
بعد دیدم از او خنده‌دارترم
زیرا گرفتار اوهام هستم.

بیژن جلالی


********************

چقدر گل‌ها دیوانه هستند
بی‌قید و بی‌خیال
و چشم‌بسته راه می‌روند
برگ‌هایشان چه دیوانه‌وار سبز می‌شود
از همه جهت
و در باد دیوانه‌وار زمزمه سر می‌دهند
چه می‌گویند
این گل‌های بی‌قید
این برگ‌های خیال.

بیژن جلالی


********************

رنگ ساختمان همسایه‌ی روبه‌رو
سفید است
و هنگام دمیدن صبح نور آبی‌رنگی
روی آن می‌افتد
و من شاخ‌وبرگ‌های درختان حیاط را
که هنوز سیاه‌رنگ هستند
روی سینه‌ی آسمان آبی‌رنگی می‌پندارم
که همان دیوار سفید همسایه است.

بیژن جلالی


********************

بوته‌ی نسترن
با صدها چشم خوش‌رنگ
مرا تماشا می‌کرد
گوییا می‌گفت
آیا مرا می‌بینی؟
آیا نام مرا می‌دانی؟
و من با شعری که در دلم جوانه می‌زد
به عشق او پاسخ می‌گفتم.

بیژن جلالی


********************

گل‌ها می‌درخشیدند
و با رنگ‌های خود زمین را روشن می‌کردند
و من از خود می‌پرسیدم
آیا خورشید نیز
از جنس گل‌هاست؟

بیژن جلالی

********************

ای روز
بازآی که مرا بی تو
نه توان بودن است
و نه توان بردن آرزوها.
ای روز با گام خود
جهان را تازه کن
و با نام خود
در روح من بنشین.
ای روز
تو را چون عروسی
عزیز می‌دارم
و چون مادری در آغوش می‌کشم.
ای روز تو خزانه‌ی برگ‌ها
و آسمان درخشانت
را به من می‌دهی
و من خزانه‌ی قلب پر عشق خود را
نثار قدم‌های تو می‌کنم.

بیژن جلالی


********************

برچسب ها شعر ,
بازدید : 5
يکشنبه 8 خرداد 1401 زمان : 12:24

آب شدن برف شاخه‌ها
و ریختن قطره‌های آب
در یک روز آفتابی
شعری است زیبا و همیشگی.
در روزهای آفتابی
بعد از یک شب برفی
چنین می‌شود.

بیژن جلالی


********************

آفتاب دی‌ماه
تا روی تختخواب من
می‌افتد
و من جایی را که روشن کرده‌است
نوازش می‌کنم.

بیژن جلالی


********************

پنجه‌های باد پاییزی
در زلف درختان
و صدای ریختن برگ‌های خشک
و سپس سکوت
که از دیدن زمستان می‌گوید.

بیژن جلالی


********************

سرم را بر آستانه‌ی سنگ
می‌گذارم
و لبم را بر لب آب
و دست در دست باد
می‌روم
برای سوختن در جایی
که نمی‌دانم.

بیژن جلالی


********************

می خواهم در پوست حیوانات
بخزم
و دنیا را از چشم آن‌ها
بنگرم.
شاید معنایی را بیابم
به وسعت اندوه خود.

بیژن جلالی


********************

فقط به گرسنگی
و تشنگی بیاندیشیم
چون سوسمار یا سموری
و در زمان ساکن خود
تنهایی خود را در جان
تجربه کنیم.

بیژن جلالی

********************

( به مناسبت پنهان شدن درخت‌های چنار باغ مقابل در پشت ساختمان)

اندوه دیگر ندیدن درخت‌ها
که پشت دیواری پنهانشان کردند.
اندوه از دست دادن دوستانی سبز
باشکوه و مهربان.
اندوه دیگر ندیدن گوشه‌ای از آسمان
که همراهشان بود.
اندوه از دست دادن دوستی آبی
صاف یا ابری.
و فقط با کلمات است که گریه خواهم کرد.

بیژن جلالی


********************

تا تو بیایی
دستم را به سوی رودی
دراز کردم
که می‌خروشید.
تا تو بیایی
خاک را نگریستم
در سراسر اندوهش
و گریستم.
تا تو بیایی
خورشید را نگریستم
با چشمان باز
و جهانم در سیاهی فرو رفت.

بیژن جلالی


********************

پشه‌ی کوچک
دیگر نیست.
دنیایی کشته‌شد
و کوشش میلیون‌ها سال
به هیچ گرایید.

بیژن جلالی


********************

برچسب ها شعر ,
بازدید : 6
شنبه 7 خرداد 1401 زمان : 19:24


عقل بیهوده سر طرح معما دارد
بازی عشق مگر شایدو اما دارد
با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
سر سربسته چرا اینهمه رسوا دارد
در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست
آینه تازه از امروز تماشا دارد
بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند
قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد

تعداد صفحات : -1

درباره ما
Profile Pic
آرشیو شعر ایران و جهان
آمار سایت
  • کل مطالب : 26
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 5
  • بازدید سال : 33
  • بازدید کلی : 516
  • <
    پیوندهای روزانه
    آرشیو
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    لینک های ویژه